پنجشنبه سی اردیبهشت ۱۴۰۰ کمیته مرکزی حزب ایران به مناسبت هفتاد و هفتمین سالروز تاسیس این حزب با توجه به وضعیت بحرانی ویروس کرونا در کشورمان، سالروز تاسیس حزب ایران را به حضور جمعی از اعضای حزب و جبهه ملی ایران گرامی داشتند.
متن سخنرانی آقای مهندس محمد اسدی از اعضای حزب ایران در این مراسم در ادامه می آید.
به نام سعادت ملت ایران
درود بر یکایک شما
بسیار خرسندم که در این فرخنده هفتاد و هفتمین سالروز تاسیس اولین حزب ملی ایران ،در حضور شما سروران ارجمند، میهمانان ملی و شخصیتهای آزادی خواه، ایراد سخن می کنم.
یاد و نام تمامی جانباختگان وطن عزیزمان را گرامی می داریم و روان شادی آنان را خواستاریم، آنانکه در طول هزاران سال تاریخ این آب و خاک اهورایی، موجب پایداری و استقلال ایران عزیز بودند و با خون پاک خود سریر ایمان به آزادی و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایرانمان را افراشته داشتند.
یاد میکنم از دلاوران وطنمان در طول هزاران سال، از شهدای جنگهای ایران و یونان و امپراطوری روم تا حمله اعراب به ایران، شهدای جنگ ملی چالدران تا قیام ملی یعقوب لیث و از بابک خرمدین تا شهدای قیام ملی ۳۰ تیر ماه ۳۱ و شهدای ۲۸ مرداد ۳۲ ، از جانباختگان جنگ هشت ساله ایران با کشور عراق و همچنین باید یاد آورم از شهدای قیام دی ماه خونین ۹۶، آنان که نام ایران را زینت بخش رفتنشان کردند.
در اولین سال های نوجوانی هم سرشار از حس وطن دوستی و مهر بر مردم و آزادی سرزمین مادریام را مالامال درد و رنج یافتم و از سویی به سوی دیگر ، در جستجوی راهی برای نجات میهن دربندم بودم، مبارزه سیاسی و شوق وطن سراپای وجودم را احاطه کرده بود و من بودم و دریایی سوال بدون پاسخ ،از خویشتن وجودم تا راهی برای تامین حاکمیت ملی ، شاید امثال من اندک بودند و من در مسیری که انتخاب کرده بودم تنها و بی همزبان…
روزی به عقیده سوسیالیسم بودم و اندیشه جهانوطنی یا همان انترناسیونالیسم که فرجام آن بعدها مشخص شد…
روزگاری در لابلای تجربههای جهانی اردوگاه چپ رویای آزادی رادر دیکتاتوری محرومان میافتم، اما پرسش نهایی چنین بود که اگر ملیت مفهومی صرفا جغرافیایی است، پس هویت من چیست و تکلیف آن چند هزار سال مدنیت و فرهنگ خردگرا در سرزمین مادری آن چگونه خواهد بود ؟
آیا جهان ایرانی که گستره ای فرهنگی در ذهن من داشت ، چه تناسبی با نظم کنونی جهان خواهد داشت ؟
پس از سالها کندوکاو،اخرکار با نهایت خوشحالی و مسرت راه نجات ملت سعادت اجتماعی مردم کشورمان را یافتم، نوری در قلب من روشن بود، آنجا که از اعماق قلبم عدالت اجتماعی را برای کشوری سرمازده تلقی میکردند و ملیگرایی خردمندانه را در تکمیل آن یافتم.
آنجا که تاریخ و فرهنگ ملی سرزمینم را یگانه منجی سعادت ملت ام یافتم.
آنجا که استاد سخن،سعدی شیرازی در شرح و بسط مردمسالاری و رابطه ملت و حکومت میفرماید:
گوسپند از برای چوپان نیست…
بلکه چوپان برای خدمت اوست…
انروز بی آنکه بدانم اندیشه های اجتماعی گرایی ملی و عدالت طلبی اجتماعی ،با نظارت آحاد ملت در ذهن من درخشان شده بود ، بی آنکه بدانم من یک سوسیال دموکرات بودم ، یک سوسیال دموکرات ملی که هم دموکراسی و مردم سالاری در قلب من جای داشت ، هم به جستجوی عدالتطلبی اجتماعی بودم.
تصویر پیر درد کشیده احمدآباد و یاران در خون خفته اش ، برایم یادآور این بود که کسب آزادی و عدالت، استقلال و سعادت ملت بدون پرداخت هزینه گزاف میسر نخواهد بود .
از کودکی تحت تاثیر عقاید پدرم به نهضت ملی ایران ارادت داشتم و دلبستگی به خدمات شایان ذکر جبهه ملی ایران به عنوان شریف ترین سازمان سیاسی تاریخ معاصر ایران و بررسی تجربه های تاریخی ملت های جهان در راه رسیدن به استقلال و حاکمیت ملی با استقرار قانون این موجب شد، دست بر آسیب شناسی جریانات سیاسی ایران معاصر ببرم و فرهنگ ملی ایران را یگانه سلاح و صلاح ما برای مواجهه با جریانات فلسفی و سیاسی جهان یافتم .
آری “فرهنگ ما هم صلاح ما و هم سلاح ماست” .
پس از طی مسیر طولانی و دشوار برای شناخت راه و هدف روزی در گرمای سیام تیرماه سال ۹۶ بر سر مزار شهدای قیام ملی ۳۰ تیر ماه ۳۱ قبرستان تاریخی ابن بابویه ،قسم خوردم که برای نیل به آزادی ایران تا آنجا که جان در بدن دارم تلاش کنم.
امروز افتخار دارم تا هموند قدیمی ترین و اصیل ترین حزب ملی ایران و به تبع، عضو نهضت ملی ایران در برابر همه ضد ایران باشم .
این حزب و این جبهه که اصیل ترین عاشقان ایران را در خود جای داده است ، افتخار دارد که در طول تمامی سالهای موجودیت خود منشا خدمات ارزنده به ملت سرافراز ایران باشد و بر آن است تا با تکیه بر دانش جوانان غیور، ملیگرا و متخصص از هر حیث ، با عزمی راسخ ادامه ماموریت ملی میهنی خود را در پیش گیرد و به راستی چه نامی زیبنده تر از نام “ایران” برای این حزب ملی؟!
در اینجا روایت می کند سخنی از استاد ملی ام، مراد ثقفی که می گفت؛ “ایران وطن ماست”
ایران نه یک مکتب است نه یک مرام و نه یک مسلک، ایران وطن ماست. ایران تمامی آنچیزی است که ما داریم و طرفه آنکه امروز به هیچ گرفته میشود. به هیچ گرفته میشود از سوی کسانی که اعتقاد و ایمان خویش را مستمسکی میدانند برای اهانت به تاریخ و به فرهنگ و به اسطورههای این سرزمین؛ و به هیچ گرفته میشود توسط کسانی که میخواهند وطن ما را به توشه یکروزهای برای راه بیمبداء و بیمقصدشان تخفیف دهند. ایران وطن ما و مبداء و مقصد ماست. ایران ما، ایران مردمانی است که طی قرنهای متمادی در آن سکنی گزیدند و هر یک به فراخور توان خویش از وجود آن، از همیت و از تمامیتش حفاظت کردند. ایران وطن ماست.
اگر به تمامی کسانی که از جان و دل برای حفاظت از آن تلاش میکنند تا به ابد احترام خواهیم گذاشت، اگر تمامی کسانی را که باعث سربلندی آن و سرافرازی مردمانش میشوند تا به ابد ارج خواهیم نهاد، و اگر از تمامی کسانی که ایران را خوار و زبون میخواهند و آن را ابزار قدرتطلبی خود قرار میدهند بیزاریم، به این دلیل است که ایران وطن ماست.
نگاهی به تاریخ معاصرمان بیندازیم و ببینیم هر بار به خیالی و وهمی وجود ایران را نادیده انگاشتهایم، تمامیتش را دستِکم گرفتهایم، یا آن را بدیهی فرض کردهایم چگونه همچون برگشت یک بومرنگ بر صورت خودمان سیلی زدهایم، ببینیم هر بار کسی از میان ما آتشی علیه آن بر پا کرده دود آن چشمان خودش را آزرده است و شاهد باشیم هربار که به نام مسلکی یا مرامی ایران را در مقام و مرتبهای که شایسته آن نیست نشاندهایم نتیجه عکس گرفتهایم و ایران آنچنان اهمیت وجودش را به ما اثبات کرده که برای تصحیح اشتباه خویش بهایی گزاف پرداختهایم.
اما اگر ایران همه آنچیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید امروز به بازیچه دست میانمایگانی تبدیل شود که برای هیچ ایمان و اعتقادی ارزش و احترام قائل نیستند و هر روز به رنگی و با پرچمی به دنبال بازاری برای متاع جعلی خویش میگردند؟ اگر ایران همه آن چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید اعلام دلبستگی به وطن، که میتواند بر زبان شهروند هر کشوری در توصیف موطن خویش جاری شود امروز به حدی بعید به نظر میرسد و چنان رنگوبوی سیاسی به خود میگیرد که خشم صاحبان قدرت را بر میانگیزد و به عکسالعملهای پیشپا افتاده وادار میکند؟
اگر بازگو کردن این واقعیت که ایران وطن ماست، امروز گفتاری سیاسی شده به این دلیل است که گویی هموطن بودن ما از معنای اصلی آن یعنی از برابری ما تهی شدهاست. به این دلیل است که فاصله میان فقیر و غنی چنان بیداد میکند که در مقایسه با نابرابری ملموس و رزومره در کشورمان، برابری ما در ایرانی بودنمان به چهره رنگپریدهای تبدیل شدهاست. به این دلیل است که آنقدر به شهروند درجه یک و دو سه تقسیم شدهایم و برای هر یک از ما محدودهای چنان متفاوت ترسیم شده که در مقایسه با آن، برابری ما در ایرانی بودنمان شوخی تلخی بیش نیست.
همه ساکنان کره خاکی برای خود عقایدی دارند که به آن احترام میگذارند و از دیگران نیز توقع احترام به آن را دارند. همه مردم در قلب خود به قهرمانی و قدیسی اقتدا کرده و تلاش میکنند اندیشه و عمل وی را الگوی کردار و رفتار خویش قرار دهند. و چه جای تعجب از اینکه نزد دیگران مبلغ آن روشی باشند که راه رستگاری خویش میدانند؟ اینها هیچکدام نافی برابری اولیه و اساسی ما در ایرانی بودنمان نیست. نه کم و بیش عرفی بودن و نه بیش و کم دیندار بودن جای این حقیقت که ما همه ایرانی هستیم و ایران وطن همه ماست را نمیگیرد.
در تمامی این سالها به عوض آنکه برابریمان در ایرانی بودن را زمینهای ببینیم برای کشف عرصههایی که باید این برابری به آن تعمیم یابد، چنان از وظیفهمان در گسترش عدل غفلت کردهایم و چنان تفاوت در آراء و عقاید و منافع را بزرگ و حیاتی جلوه دادهایم که کاملاً از یادها رفتهاست که ایران لحظه برابری ماست. این برابری و این وطن همه آن چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه هم این و هم آن امروز به هیچ گرفته میشود.
ایران فقط آن نیست که از بد حادثه وجود و حضورش را به یاد میآوریم و به دامانش پناه میبریم. ایران آن نیست که به دلیل جانفشانی برای تمامیتش بتوانیم برای خود حقی فراتر از سایر هموطنانمان قائل شویم. نه عشق ما به ایمان مشخصی و نه نفرتمان از کسانی که میبینیم مطامع خویش را بر منافع ما مردم ترجیح میدهند هیچیک نمیتواند جای برابری ما در ایرانی بودنمان را بگیرد. بر زمینه این برابری است که میتوانیم با افتخار مدعی به رسمیت شناختن تفاوتهایمان شویم و شاهد همسویی و همراهی اعتقادات و عقاید گوناگون در تلاش برای آزادی باشیم. اگر میتوانیم از حقوق برابر مردم صحبت کنیم، اگر اعم از ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب در همان روز پای صندوقهای رأی میرویم، اگر میتوانیم بخواهیم که رأی مردم منبع مشروعیت به شمار آید، اگر فارغ از تمامی تفاوتهایمان لحظات سربلندی کشور را جشن میگیریم و اگر اعم از شیعه و سنی و مسیحی و کلیمی آرزوی سعادت ملت ایران را داریم، همه و همه به این دلیل است که ایران وطن ماست.
بدون شناسایی این وطن و بدون رعایت این برابری، نه ترسیم چشماندازی برای عدالت ممکن است و نه زمینهای وجود دارد برای احترام به حقوق اساسی ملت. ایران شاهد و ضامن برابری ماست.
ایران وطن ماست.
از شاعر آزادی میگویم :
بگذارید این وطن دوباره وطن شود… بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود…
بگزارید پیشاهنگ دشت شود و در آنجا که آزاد است ،منزلگاهی بجوید…
بگذارید سرزمین من ،سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج گل ساختگی وطن پرستی نمی آرایند، اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست
و زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم.
“لنگستن هیوز”
درود بر یکایک شما
جاوید باد ایران.
محمد اسدی
تهران
۳۰ ام اردیبهشت ماه ۱۴۰۰