احمد زیرکزاده (۱۵ اسفند ۱۲۸۶ تهران – ۳ شهریور ۱۳۷۲ تهران) فعال سیاسی، نماینده مجلس و از بنیانگذاران حزب ایران بود.
زیرکزاده در ۱۵ اسفند سال ۱۲۸۶ خورشیدی (۵ مارس ۱۹۰۸) از پدر و مادری یزدی و در تهران چشم به دیده جهان گشود. پدرش (میرزا زیرک) یک روحانی بود که زیاد به مسافرت میرفت و در یکی از این سفرها با یکی از خوانین بختیاری به نام سپه خان آشنا شد. سپه خان میرزا زیرک را با خود به تهران برد و در آنجا احمد به دنیا آمد. بعدها خانواده احمد به شهرکرد که در ان زمان دهکرد نامیده میشد مهاجرت کردند.
پس از انقلاب مشروطه عدهای از خوانهای بختیاری تصمیم گرفتند که پسرانشان را برای ادامه تحصیل و دیدن فرهنگ غربی به فرانسه بفرستند و میرزا زیرک را به دلیل آشنایی به زبان فرانسه و به عنوان بزرگتر همراه آنها فرستادند. میرزا نیز پسر بزرگش غلامحسین را همراه خود برد. پس از آنکه غلامحسین از فرانسه بازگشت درباه مفاهیمی چون دموکراسی و ناسیونالیسم که در غرب دیده بود با احمد صحبت کرد و این ایدهها و عقاید تأثیر عمیقی را در آینده زندگی سیاسی احمد بر جای نهاد. «دکتر غلامحسین زیرکزاده» استاد دانشگاه و مترجم کتابهای «قرارداد اجتماعی» و «امیل» اثر روسو پس از کودتای ۲۸ مرداد براثر ناامیدی ناشی از رجعت استعمارگران و برقراری دیکتاتوری خودکشی کرد.
زندگی سیاسی
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۱۴ او میبایست به جهت بورسیهای که گرفته بود برای نیروی دریایی کار میکرد بنابراین ابتدا به خرمشهر و سپس در سال ۱۳۲۰ به وزارت راه منتقل شد. پس از بازگشت از فرانسه او به قول خودش فکر میکرد که «باید چیزی را عوض کنم» لذا پس از اعتصاب مهندسین و واقعه بیست شهریور به تهران آمد و به عنوان عضو هیئت مرکزی کانون مهندسین انتخاب شد و فعالیت سیاسی خود را با فریور، مهدی بازرگان، کاظم حسیبی، بهنیا و عدهای دیگر از دانش آموختگان فنی آغاز کرد.
بعد از مدتی زیرکزاده، فریور، شفق، عبدالله معظمی، نظام الدین موحد، کریم سنجابی، رضوی و چند تن دیگر حزب ایران را با انتخابات مجلس چهاردهم در اردیبهشت ۱۳۲۳ شمسی پایهگذاری کردند که حزبی بر مبنای استقلالگرایی و توسعه عدالت اجتماعی از مهمترین ستونهای جبهه ملی ایران بود و زیرک زاده به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد. اولین روزنامه حزب، «شفق» با مدیریت شمس الدین جزایری بود و سپس دومین روزنامه با نام «جبهه» و با مدیریت زیرکزاده منتشر گردید.
در سال ۱۳۲۴ حزب ایران با حزب توده ائتلاف کرد که این همراهی با مخالفتهای زیادی روبرو شد و سرانجام پس از یک سال خاتمه یافت. پس از انتخاب محمد مصدق به عنوان نخستوزیر در سال ۱۳۳۰ زیرکزاده به عنوان معاون وزارت اقتصاد ملی (بازرگانی و صنایع و معادن) برگزیده شد و در سال ۱۳۳۱ در انتخابات مجلس هفدهم نام او به همراه یازده نفر دیگر در لیست جبهه ملی ایران قرار گرفت و به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت و در آنجا به فعالیت خود در حمایت از دولت مصدق، به همراه حسیبی، فاطمی، سنجابی و دیگر اعضای جبهه ملی ایران ادامه داد.
کودتای 28 مرداد
زیرکزاده در جریان کودتای بیست و پنج مرداد با مهندس جهانگیر حق شناس توسط سربازان گارد جاویدان بازداشت و کمی بعد با شکست کودتا آزاد شد. در کودتای 28 مرداد به همراه حسین فاطمی، علی شایگان، غلامحسین صدیقی، حسیبی، سنجابی و چند تن دیگر از اعضای هیئت دولت در منزل مصدق حضور داشت و زمانی که سعی میکرد از آنجا به منزل همسایه بگریزد آسیبی جدی به پایش وارد شد. پس از کودتا او به مدت دو سال و نیم مخفی شد و سپس خود را به شهربانی معرفی کرد و به مدت پنج ماه زندانی شد. بعد از آزادی وی بیشتر به کارهای شخصی میپرداخت. وی در سال ۱۳۳۶ مجدداً بازداشت گردید.
نطق زیرک زاده در کودتای ناکام 25 مرداد:
آیا حق و انصاف نیست که این کودتاچیان شکست بخورند؟ مگر ملت ایران چه گفته است، مگر جز احقاق خود چیزی خواسته است؟ آیا فرار از استعمار جرم است؟ آیا اگر ملتی بگوید من میخواهم سرنوشت خود را در دست بگیرم گناهی مرتکب شدهام ؟ اگر قطع ید نوکران خارجی و کوتاه کردن دست دزدان و غارتگران داخلی خواسته طبیعی ملتهاست چرا با ملتی که در راه چنین خواستههایی قدم بر میدارند سر جنگ دارند؟
آری باید شکست بخورند و پی در پی هم شکست بخوردند، ولی اگر توطئههای آنها ملت ایران را دچار دردسر و زحمت کرد، اگر فتح نهایی ما را مشکلتر ساخت، ولی در مقابل کشاکش جنگطلبی دشمنان دغل را مجبور به خودنمایی کرد. آنها ظاهرا دور از معرکه بودند و در حقیقت محرک اصلی تمام تحریکات ملی بودند. از شما مردم میخواهم که با دولت دکتر مصدق همراهی کنید که این دولت دشمنانش، دشمنان ملت است و هدفش سربلندی و احقاق حق ملت و از دکتر مصدق میخواهم که رفتهها را رفته اعلام کند و مقام قانونی به جای آنها مستقر سازد، شاه را مستعفی اعلام کند و در راستای قوانین مشروطه تقاضای تشکیل شورای سلطنتی کند.
عقاید و افکار
آنچه رژیم استبدادی را از رژیم دموکراتیک متمایز میسازد، «وضعیت» قدرت قوه مجریه است. در حکومت استبدادی قوه مجریه قدرت را متعلق به خود میداند (حتی در بعضی موارد ملت را متعلق به خود میداند) و آن را صرف انجام تمایلات، آرزوها و منافع خود مینماید. در حکومت دموکراسی قدرت متعلق به ملت است، از ملت برخاسته و با اراده ملت در اختیار قوه مجریه گذارده شده تا صرف انجام تمایلات، آرزوها و منافع ملت گردد. (کتاب پرسشهای بی پاسخ در سالهای استثنائی)